معنی به پرش واداشتن
حل جدول
جهاندن
لغت نامه دهخدا
پرش.[پ َ رِ] (اِمص) اسم مصدر از پریدن. عمل پریدن. پرواز. طَیَران. || فعل جَستن. عمل جَستن. جَهش. جَست: اختلاج، پرش چشم. اختلاج جفن، پریدن چشم.
پرش. [پ ِ] (فرانسوی، اِ) نوعی ماهی دارای پره های شنای خاردار، از خانواده ٔ پرسیده و آن خاص نیمکره ٔ شمالی است.
پرش. [پ ِ] (اِخ) دربند پیرنه ٔ شرقی که جاده ٔ پرپین یان به اورگل از آن گذرد. و نام کنت نشین قدیم فرانسه متعلق به حکومت «من ». کرسی آن مُرتانْی و محل تربیت اسبهای پرشی است.
واداشتن
واداشتن. [ت َ] (مص مرکب) ناگزیر کردن کسی را بر کاری. (از آنندراج). وادار کردن. مجبور کردن. بداشتن. کُنانیدن. (یادداشت مؤلف): بیعت کردم به سید خود و مولای خود... امام قائم بامراﷲ... از روی اعتقاد و از ته دل براستی نیت و اخلاص درونی... در حالی که به حال خودم بودم و کسی مرا بر این کار وانداشته بود و صاحب اختیار بودم و کسی به زور بر این کارم نداشته بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315). || ترغیب. تحریض. (آنندراج). برانگیختن تحریک کردن: اما چنان دانم که نکند که ترکی پیر و خردمند است و دانا باشد که خداوند را بر این واداشته باشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 325). || ممانعت. (منتهی الارب) بازداشتن. منع کردن. نهی نمودن. مانع شدن. (ناظم الاطباء):
حق محیط جمله آمدای پسر
واندارد کارش از کار دگر.
مولوی (مثنوی).
|| مخفی کردن. پنهان کردن. (ناظم الاطباء). || توقیف کردن. بازداشتن. بازداشت کردن. (از یادداشت مؤلف). وقف. (تاج المصادر بیهقی). احتباس. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). || ضبط کردن. || حفظ کردن. || دفع کردن. (ناظم الاطباء). استدفاع. (تاج المصادر بیهقی). || نصب کردن. گماشتن. || مشغول کردن. || به پا داشتن. اقامه. ایستادانیدن. سرپا داشتن. برپا داشتن. (یادداشت مؤلف):
گفت آخر مسجد اندر کس نماند
کیت وامیدارد آنجا کت نشاند.
مولوی (مثنوی دفتر سوم چ بروخیم ص 533).
- دست واداشتن، دست برداشتن:
در گوی و در چهی ای قلتبان
دست وادار از سبال دیگران.
مولوی (مثنوی چ خاور دفتر سوم ص 492 چ بروخیم ص 173).
فرهنگ عمید
پریدن از روی چیزی، پرواز،
جهیدن، جستن،
* پرش ارتفاع: (ورزش) در دومیدانی، پریدن از روی طناب یا مانع دیگر که در ارتفاع ۲ متر یا کمتر یا بیشتر قرار داده شده،
* پرش با نیزه: (ورزش) در دومیدانی، پرش ارتفاع به کمک نیزهای بلند،
* پرش طول: (ورزش) در دومیدانی، پریدن رو به جلو در روی زمین،
* پرش سهگام: (ورزش) در دومیدانی، نوعی پرش طول که در حین پرش دو بار پا به زمین میخورد و در هر دفعه که پا به زمین میآید باید مقداری بپرد و در گام آخر با هر دو پا فرود بیاید،
واداشتن
وادار کردن، کسی را به کاری گماشتن، مجبور کردن،
تحریک کردن، برانگیختن،
تشویق و ترغیب کردن،
کشاندن، جذب کردن،
[قدیمی] مانع شدن، بازداشتن،
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی هوشیار
جهیدن، جستن، پرواز
فارسی به ایتالیایی
salto
فارسی به آلمانی
Flügel (m), Gruppe (f)
گویش مازندرانی
هرنوبت نشستن مرغ بر تخم و بیرون آمدن جوجه را گویند، برش...
معادل ابجد
1271